آنجا راهی آبی...؟

روزی همه مان از پشت یک نگاه خواهیم دید و آنگاه...

آنجا راهی آبی...؟

روزی همه مان از پشت یک نگاه خواهیم دید و آنگاه...

~معما را بسازید!~


انگار برگ ها بودند که پاره میشدند برای بخشیدن

برگ ها پاره میشدند تا سراسر وجودش را فرا گرفته باشند


برگی نبود بخششی هم نبود؟چه بود؟

قصه چه بود چرا بود پارگی از کجا بود و برگ ها که بودند؟


اکثر اوقات قصه های طولانی را دیر می فهمم و

شاید گاهی نفهمم

این ممکن است

اما وقتی فقط یک جمله پر از معما می گویید

قصه را خوب می فهمم

اصلا من خود معما را ساخته ام


جواب ندارد!

جواب هست اما این جواب تنها جمله را آرام می کند اما شاید از نفهمیدن شما چیزی نکاهد

جمله ساکت است اینجا کسی آرامش او را بر هم نمی زند

فقط یک جمله ی اضافه آمده کنار معما  کنار جمله ی معما نشسته

وتمام تلاشش را گذاشته برای آرام کردن معما

جمله ی اضافه آرامش کرده


خیلی وقت است

چند ساعت چند روز چند ماه و شاید چند نمی دانم

خلاصه خیلی وقت است اما دیگر کسی بخاطر نمی آورد

هیچ کس نمی داند چه شد که معما آرام شد

معما و پاسخی در هم بافته شده


ابر بارانش گرفته بود

سردش بود و کسی برای بخشش نبود!

انگار برگ ها بودند که پاره می شدند برای بخشیدن

برگ ها پاره میشدند تا سراسر وجودش را فرا گرفته باشند

همیشه هم داستان کامل نیست گاهی تکه ها ی داستان  پازلی سخت می شوند

واین تکه های ناپیدای امروز ...

و شاید خیلی چیز های دیگر هم معما بودند

حل شدنش کی بود کجا بود وچگونه شد؟


یک قصه ی کوتاه کنید هر معمای سخت را

فقط نکرم همین است در مورد هر معمای سخت

و هیچ استثنایی هم ندارم؟


شاید شما هم مثل من جمله های پر معما را خیلی بهتر از قصه های طولانی بفهمید


طولانی ترین قصه؟

ببخشید میشود من بگویم!

زندگی و شاید عمر

چقدر می توان ساده کرد ؟!


نمی دانم چه قصه ای است که تمام سعیم خشک میشود

در کوتاه کردنش و شایه هم معما کردنش

اما مهم است که بدانم


چندی بعد خود توست

لبخند میزند بعد پلک هایش را میبندد و خواب


دوباره معما دوباره قصه ی کوتاه

طولانی اش نکنیم قصه این است:

زندگی صورت یک آرزوی کاشته شده است

تو او را نمی شناسی چندی بعد خود توست

لبخند میزند پلک هایش را میبندد و خواب


حالا یک سوال که پاسخش...کجاست؟

این:قصه را طولانی کردن سخت تر است و یا کوتاه ساختن؟


گذشته از همه ی قصه ها و جمله ها

یک جمله مهمتر از همه و بعد خسته نباشید که

کاش حوصله ای برای خلاصه کردن و مهمتر معنا بخشیدن باشد


گمانم...

نمیدانم فهمیدید چه میگویم یا نه

 اما حواستان به قصه ها باشد

راستش همیشه هم قصه................!

و

...

خسته نباشید!


(دست نو شته های من )student


نظرات 5 + ارسال نظر
مهسا دوشنبه 1 خرداد 1391 ساعت 09:25 ب.ظ http://vibre4sky.blogsky.com

آنچه بر تو مقدر است روی خواهد داد
" آرام باش ، آسوده باش و لذت ببر "
این است که هم سهل است و هم دشوار...

و سادگی زندگی همین جاست که فقط روی میدهد و روی نمیگیرد گاه باید به جدال پرداخت مقاومت اینجا در حقیقت کلید راز است

ممنون که اومدی مهربونم

ژینوس سه‌شنبه 2 خرداد 1391 ساعت 10:05 ق.ظ http://kooleh-poshti.blogsky.com

وااااااااااااااای!!! چقده اینجا خووووشگله
خلی خوشگله قالبت منم دنبال یه قالب انجوری میگشتم، ولی پیدا نمیکردم...

ممنون عزیزم!خجالتم میدی!
ممنون که اومدی

ژینوس سه‌شنبه 2 خرداد 1391 ساعت 10:07 ق.ظ http://kooleh-poshti.blogsky.com

این پست آخری و نمیشه خوند...

نمیشه خوند؟؟؟؟
چرا اخه؟

علی سه‌شنبه 2 خرداد 1391 ساعت 10:38 ق.ظ http://beiha-safa.blogsky.com

سلام ممنون سر زدی. پستت هم خیلی قشنگ بود. تو دبیرستانی؟!

سلام خواهش میکنم بلاخره دانش آموزای ... باید هوای همدیگه رو داشته باشیم نه؟دبیرستانی هم چرا نباشم؟

علی چهارشنبه 3 خرداد 1391 ساعت 10:21 ب.ظ http://beiha-safa.blogsky.com

سال چندم؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد