آنجا راهی آبی...؟

روزی همه مان از پشت یک نگاه خواهیم دید و آنگاه...

آنجا راهی آبی...؟

روزی همه مان از پشت یک نگاه خواهیم دید و آنگاه...

من چه میخواهد؟چه میگوید؟

باید مینشستم میدیدم باور میکرم و میشنیدم


من حرف ها برای گفتن داشت

دنبال حوصله ای برای شنیدن میگشت

در مقابل خود رودر روی چشمانم ایستادم

من می گفت

چیزی برای گفتن هست

هرچه اصرار کردم نگفت قضیه چیست

نمیدانم شاید واقعا حرفی برای گفتن داشت 


اما نه این من هم چندان عاقل نیست

همیشه میگوید چیزهایی میداند و باید فکر کنم و آنها را بخاطر بیاورم

میگوید خیلی وقت ها همین ها میشوند راه حلم

اما ...

اما نشنیده میگیرم سالهاست از این حرف ها میزند

اما چیزی نیست !


بیچاره همدمی ندارد و بیهوده گویی میکند

اما نباید بیهوده وقتم را صرف گوش کردن به حرف های این من مسخره کنم

این وقت تلف کردن است

باید وقتم را بگذارم برای حرف زدن و گوش دادن به حرف آدمهای بزرگتری که بعدها به دردم میخورد 


اما این من بدجوری مرا آزار میدهد

کاش ...

کاش میشد کسی را پیدا کنم و این من را به او بفروشم

که لا اقل از شرش راحت شوم راحت ترم بتوانم به حرف انسان های مهم گوش کنم !!

آخر شما بگویید با این منه بیهوده گو چه کنم؟


راستی شما کسی را سراغ ندارید که این من را بخرد؟؟

بگویید ارزان میدهم زیاد حرف میزند اما.......



(دست نوشته های منstudent)

بیداری خفه است و اکسیژنتان را مصرف نمیکند!

تنفس بیداری دروغی بیش نیست

دروغی که هرگز بر ملا نخواهد شد

یک دروغ حساب شد


بیداری در اوج خواب ماست

همان جا که رویا و کابوس در هم می آمیزد


بیداری نفس نمیکشد نه این که هرگز نکشد

انگار بشود گاهی او را خفه کرد و گاهی تنفس بخشید

اما این روزها...


اما این روز ها مدام خفه اش میکنند

هیچ کس حوصله ی بیداری ندارد.

مدام پلک هامان روی هم است 


ما خواب بیداری دیدن را ترجیح میدهیم بر دیدن خود بیداری

دلیل منطقی دارد

در خواب همه مان گمان میکنیم بیداریم

اما وقتی هم بیداریم بیداری را خفه میکنیم

مبادا سخنی بگوید که ما بیدار شویم




ادامه مطلب ...