آنجا راهی آبی...؟

روزی همه مان از پشت یک نگاه خواهیم دید و آنگاه...

آنجا راهی آبی...؟

روزی همه مان از پشت یک نگاه خواهیم دید و آنگاه...

بی قراری

اون روز وقتی مهربونی دلش گرفت 

نگفت دلم شکسته

نگفت که آروم نیستم

نگفت که بی قرارم

فقط آروم گریه کرد و با چشای مهربونش گفت:

مهربونی آروم باش همه به امید تو به چشای قشنگشون برق مهربونی میدن

وقتی مهر ازش پرسید:چرا چشات اشک گونه؟

انکار کرد !

انکار کرد و با مهربونی جواب داد:

خدای مهربون وقتی منو آفرید گفت شبا واسه آدمای مهربون دعا کن 

دعا کن که گریه کنن و آروم بشن تا خودتم آروم باشی

عزیزم دلم نشکسته

آرومم بی قرار نیستم

بیا  کنارم گریه کن که....



(حالا آدمای زمینی اینو یادتون باشه که اگه دلتون گرفت نگین دلتون گرفته آروم گریه کنین و یادتون باشه کسی براتون دعا میکنه که آروم شین!اینو یه جورایی دارم بیشتر به خودم میگم!)


راستی خوش به حال مهربونی چه قلب مهربونی داره!نه؟

نظرات 1 + ارسال نظر
student دوشنبه 5 تیر 1391 ساعت 01:12 ب.ظ http://mbluew.blogsky.com/

خودم خیلی این کارمو دوست دارم چون اولین کارمه حالا که نگاش میکنم میبینم با تجربه کمم اولین باری که قلم دست گرفتمم خیلی قشنگ نوشتم
نخواستم تعریف کنم از خودم فقط هیشکی هیچی نگفت گفتم خودم بگم که فکر نکنید پست مسخره ای بوده !

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد